زمستان


۱۴ دی ۱۳۹۹ / ۲۰:۰۱:۳۲
۵۷۷
۳


به دل ناگفته صدها حرف دارم میان سینه زخمی ژرف دارم به روی پوستین سالخوردم زمستان در زمستان برف دارم

 

مرا شبیه درخت همیشه بهار آفریده اند ، که شب ها و زمستان های سردی پشت سر گذاشته ، هر شب میان زمستانِ درد ، خشکیده و هر صبح ، در بهار امید ، جوانه زده .
که به او تبر می زنند و جای زخم هایش ، جوانه می زند ، که شاخه هایش را می بُرند و جای هر شاخه ، هزار شاخه بیرون می زند .
مرا شبیه همان درخت افسانه ای آفریده اند که هر غروب ، می میرد و هر طلوع ، با شکوه تر از روزهای قبل ، متولد می شود .
جای ترک ها و شکستگی های من ، محکم ترین بخش های وجود من است .
شاید همین است که مرا وادار به ماندن در قلمروی زمستان و تبرها کرده ،
شاید همین است که دوام آورده ام …
با همه فرق دارم انگار !
تا زمین نخورم ؛ قوی تر ،
تا زخم نخورم ؛ محکم تر ،
و تا فرو نریزم ؛ با شُکوه تر ؛ نخواهم شد 





برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.