کتابخوانی (من تکلیف هایم را انجام ندادم چون...)
معلم : چرا مشق هایت را ننوشتی؟
- - ننوشتم چون که ...
یک هواپیما پر از میمون نشست توی حیاط.
یک آدم آهنی وحشی همه ی خانه مان را خراب کرد.
جن ها تمام مداد هایم را قایم کردند .
یک بشقاب پرنده یکهویی من رو با خودش برد.
تا نشستم سر درس و مشق وایکینگ ها به ما حمله کردند.
سوسمارهای خیلی گنده به محله مان حمله کردند.
شربت سینه ای که دکتر برایم نوشته بود، حالم را بدتر کرد.
باید به دایی ام کمک میکردم که یک دستگاه فوق پیشرفته (مشق منو بنویس) برایم بسازد، ولی هرچی تلاش کردیم کار نکرد.
سگم را یک سگ دیگه قورت داد، برای همین هم تمام روز را در دامپزشکی بودیم.
رفتم سر تشییع جنازه گربه ام .
و بهانه های دیگر آورد........
خانم، پس چرا حرف هایم را باور نمی کنید ؟
معلم: چون من هم همین کتاب را خواندم!
پایان
اسم داستان: من تکلیف هایم را ننوشتم چون...
نویسنده: داویده کالی
تصویرگر: بنژامن شود
مترجم: پارسا مهین پور
طاهره رمضانی ۴ سال پیش
سارینا رجبی نمینی ۳ سال پیش
برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.