دلنوشته برای مسابقه دفاع مقدس
متن زیر دلنوشته ای از نیکا وکیلیان
یکی بود یکی نبود، یک روز یک جنگ بزرگی شد.
یک روز عراق به ما حمله کرد، به ما بمب پرتاب می کرد و دست از اینکار بر نمی داشت.
و ما هم از کشورمون محافظت می کردیم و به عراق حمله می کردیم.
بعد این جنگ ادامه دار شد، عراق موشک پرتاب می کرد، تانک می آورد و ما باز از کشورمون محافظت می کردیم و حمله کردیم.
در این جنگ خیلی آدمهایی داشتیم که جونشون رو برای محافظت از کشور ایران دادند، مثل: (شهید بابایی- شهید باکری- شهید اردستانی- شهید شیرودی)
پدربزرگ من هم در جنگ حضور داشت و خاطرات زیادی درباره ی جنگ برایم تعریف می کند.
و در پایان امیدوارم هیچ جای جهان جنگی نباشد.
آتنا برادران تمدن ۴ سال پیش
نیکا وکیلیان ۴ سال پیش
یگانه کشاورزمحمدیان ۴ سال پیش
بسیار عالی و زیبا نوشتی🌸🌸
طاهره رمضانی ۴ سال پیش
طاهره رمضانی ۴ سال پیش
ستایش نقوی پیارسال
برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.